توی ۳۰ سالگی سورپرایزشدم
یه عمر غُر زدم که چرا هیچ وقت سورپراز نمیشم نگو قراره درست حسابی بشم
بیاین تا بهتون بگم چی شد که اینجوری شد
دقیقا یک ماه پیش بعد از چند روز لعن و نفرین کردن جناب کرونا...که چرا بیرون نمیریم و دارم دیگه کلافه میشم و ۶ ماهه تفریحی بیرون نرفتیم و ....غُر و غُر و غُر...بالاخره سعید قول داد زودتر از سرکار بیاد تا شام بریم بیرون
از صبح مثل بچهها برای بیرون رفتن ذوق داشتم....سعید اومد خونه و طبق معمول خیلی ریلکس داشتم حاضر میشدم که گفت اگر دیر حاضر میشی نریم بیرون من خستهام
هیچی دیگه یهو از ترس اینکه مبادا کنسل بشه با سرعت نور آماده شدم و رفتیم
گفتیم بریم اول شام بخوریم بعد میریم خرید و تا رسیدیم بالای پاساژ یهو صدای سعید و شنیدم
با شنیدن صدای سعید که تو محیط پخش میشد قلبم داشت از جا کنده میشد...نمیتونم بگم چه حسی بود ولی خیلی خوب بود
هنوز نمیدونستم این سورپرایز بابت چیه که دیدم المیرا که قرار بود سفر باشه با کیک اومد و بعدش یکییکی دوستام
سورپرایز دوم اینجا بود چون اصلا فکرشو نمیکردم سعید با کسی هماهنگ کرده باشه ،هیچ وقت از این کارا نکرده بود آخه
اینگونه بود که درست یک ماه قبل از تولدم ،زمانی که اصلا فکرشم نمیکردم شد یکی از بهترین خاطرههای زندگیم
همهی زندگیمی بهترینمممخداروشکر که دارمت
سورپرایزممورایز
@surprisememorise
#surprisememorise
ژانر:
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید ورود/عضویت